همه اش گرسنه ام. هرچی هم می خورم سیر نمیشم. ولی خب زیادم نمی تونم بخورم. چندتا قاشق می خورم سیر میشم. بعد دوباره گرسنه میشم. تا دوباره از حالت مرگ نجات پیدا کردم یه اتفاق رسید. نشد بفهمیم نفس کشیدن چه جوریه، میگن قبلش و بعدش با هم فرق داره. دنبالت می گردم. بعضی وقتا هم با صدای بلند صدات می کنم. پنجره رو باز کن بذار یه کمی هوا بیاد تو. اون پایین رو تخت کنارت نشستم. زمان متوقف شده.
۱۳۹۴ تیر ۷, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
-
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
همه جای زمین پر از داس های بی دسته بود، پر از هلال های ماهی که فرو ریخته بودند، هلال های ماه به وقت خسوف که به رنگ سرخ در آمده بودند. ارتف...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر