من به طور کاملا رسمی به گا رفتم و الان بعنوان یه آدم کاملا به گا رفته اینجا نشستم. ظهر وقتی پی ام دادی، بیست دقیقه ای می شد که دگزا متازون زده بودم. وقتی شروع شد فقط سراسیمه خودم رو به داروخونه رسوندم و دو تا دگزا خریدم. یه دو سه ساعتی آروم بود تا رسیدم خونه از در که وارد شدم، لباسام و رو درواوردم، دوباره شروع کرد. بعدی رو زدم، بیست دقیقه بعد دوباره آروم شد. الان یه ده دقیقه است دوباره شروع شده اگه آروم نشه باید برم درمونگاه و هیچه هیچ چاره ای هم ندارم. فقط می دونم ازوضعیتی که بوجود اومده متنفرم. و بال بال زدن تنها کاریه که از دستم بر میاد. فکر می کردم از سرم گذشت. اشتباه فکرمی کردم، بدم اشتباه فکرمی کردم. این چه گهی بود این وسط. کاش می شد آروم شه. کاش می شد آروم شه. نمی تونم سر جام بند شم. آروم کرد.
۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
...خوب بذار ببینیم اینجا کی به کی، البته باید یه چیزی رو بگم ،بچه هایی که میان اینجا هر روز یه عده بخصوصی نیستن شاید بعد از سه هفته من هنوز...
-
وقتی این اتفاق افتاد " رف " چهارده پونزده سال بیشتر نداشت. اولین بار جریان و آنیا برام تعریف کرد، وقتی تعریف می کرد اشک می ریخت...
-
هم زدن داده های مغزی. برهم زدن داده های مغزی. تا دیروقت دیر از صندوقچه بیرون کشین شاید راحت نباشه ولی سخت تر از اون آوردن شاهد بر سر صندوق...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر