رنگ هارو خیلی دوست دارم!، خیلی. تو پر رنگ ترین رنگ زندگیم بودی. رنگ ها برام مثل موسیقی می مونه. می تونه نجاتم بده. شاید کمتر و کوتاهتر ولی می تونه. صبح، دوباره تا برسم فوش می دادم و گریه می کردم. هنوز، هر روز با صبح ها کنار نمیام. منتظرم، منتظر می مونم. چیزی که نمی دونم اینه که منتظر چی ام. ای کاش سفید نبودی.
۱۳۹۴ خرداد ۲۱, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر