۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

نمودار وارد آب شد ففففففففففففففففف ششششششش فففففففففف

راستش رو بگم اول که شنیدم فقط برفک تلویزیون بود. بعدش شبیه به یک نمودار سینوسی حس و حالم بالا پایین می رفت تا اینکه نمیدونم کی انتهای نمودار وارد آب شد و من دیگه هیچ حسی نداشتم. امروز صبح که داشتم میومدم و مغزم رو مرور می کردم یکدفعه متوجه شدم اون تصویر، کنده شده و شبیه به یک جرم آسمانی تو فضا معلقه و بر اثر اثابت با اجرام دیگه دور و دورتر میشه.  نمودار سینوسی اما کنش های جالبی بود. خاصیت خبرهای غیر منتظره اینه که نمی ذاره تو بالای گود بمونی و پرتابت می کنه وسط زمین و اون وسط، تو هرچقدر هم بخوای منطقی رفتار کنی ! هیجان امانت نمی ده. حاکم، محکوم، متهم، اتهام، قادر، مقدور، فاعل، مفعول بعدش دوباره برفک. ففففففففففففففففف ششششششش  فففففففففف

۱۳۹۴ آبان ۱۴, پنجشنبه

تعطیلات

کف زمین با سرامیک سیاه رگه دار، سرد! پوشیده شده بود. هیچ چراغی روشن نبود. بالای پله ها که رسیدم شروع شد به فلش خوردن. با نور هر فلشی تصویر تردد رو می دیدم. فلش زده میشد، تردد آدمهای گذشته و آینده عقب و جلو می رفت. میهمانی بزرگی بر پا بود. با خاموش شدن نور فلش دوباره همه جا رو سکوت بی تردد در خودش فرو می برد. تعطیلات تمام شده بود و هیچ چیزی بیش از این به من احساس بی وزنی نمی داد. این تعطیلات طولانی. 

۱۳۹۴ آبان ۱۰, یکشنبه

تماشای این تنیده شدن

 یادم رفته بود. و وقتی به یاد آوردم حس فوق العاده ای داشتم. نشستن، تماشا کردن. کشیدن. خطوط بدن رو قلم زدن. آهسته، آهسته و لحظاتی نفس نفس زنان. آرامش، همسو با صدایی که نواخته میشد. عقب عقب رفتن و پرتاب شدن در دره. و چشم باز کردن بر روی پرزهای نه چندان سخت. تماشا کردن. تماشا کردن. مهم بود این تماشا کردن. مهم بود لمس این تماشا کردن. مهم بود تصاویر آویخته شده، مهم بود تصاویر ترسناک خطوط درهم آمیخته. مهم بود نظم خطوط برپا کننده. مهم بود این تنیده  شدن، مهم بود تماشای این تنیده شدن. و گوشهایم، و گوشهایم، این صدای ابدی تا بی نهایت نواخته میشد. 

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...