بعضی وقت ها خواب می بینمُ بعضی وقتها در بیداری بعضی وقت ها در خواب. من خواب آرامش می بینم آرامش خواب من را من در خلال بی خوابی ها بیدار می شوم و بیداری در خلال من به خواب می رود. واحتمال میدم این اتفاق برای تمام آدمها وقت هایی پیش می آید که تبدیل به شبح می شوند، گاهی برای همیشه و گاهی فقط برای مدتی. من چه وقتی که شبح باشم چه نباشم بوی نون رو خیلی زیاد دوست دارم وکوچولوی عزیز دوست داشتنی من که مدت کمی موند و بعد به یک سفر خیلی طولانی رفت عاشق برنج بود. شب قبل از رفتنش تویه کوچه نه چندان شلوغ توی استانبول دستم رو گرفت و خیلی آروم من رو از دنیای اشباح بیرون آورد؛ بیشترازچهارسال بود که آروم آروم بدون اینکه خودم فهمیده باشم به دنیای اشباح پیوسته بودم. وقتی اومد وحشت کردم، خیلی خیلی زیاد. توی خواب راه می رفتم و خودم رو به در و دیوار می کوبیدم. هنوز به وضوح به خاطر دارم که بالا پایین می پریدم. هیچ تصور ذهنی و غیر ذهنی از حضورش نداشتم. به عکس هام نگاه می کنم، همونایی که اونم توش هست به چشمهام ذل می زنم و توش دنبالش می گردم.
۱۴۰۱ مهر ۲۳, شنبه
و بیداری در خلال من به خواب می رود
اشتراک در:
پستها (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
داشتم به اسم وبلاگم فکر میکردم. داخلی، شب، ساعت حدود یک ربع به نه، بلوک دو، خانه وحید. هر کسی یک گوشه افتاده و داره کار خودش رو میکنه، مو...