۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

به خلصه فرو می رم

به محض اینکه وارد خیابونهای شلوغ می شم به خلصه فرو می رم. راستش این موضوع اونقدرا هم ناراحتم نمی کنه ولی همین چند ثانیه پیش که متوجهش شدم یکم برام عجیب اومد. این روزا وقتی دارم فکر می کنم یه دفعه این مسئله میاد تو ذهنم که الان این فکرِ یا خیال ؟، و از اونجایی که فاصله شون از هم خیلی کم ِ سعی می کنم این مسئله رو ندید بگیرم، البته نه واقعن سعی خاصی هم نمی کنم به صورت کاملن غیر ارادی چه فکر باشه چه خیال دوباره همونجوری ادامه پیدا می کنه و مثل همیشه یه جا یا یه وقت که اصلن نمی دونم کی و کجاست قطع می شه. به نظرم فکر کردن یه ذره از خیال سخت تر یعنی یه جورایی اگه بخوای جدی و دقیق فکر کنی تو نیم ساعت اول کاملن ممکنه مغزت درد بگیره در صورتی که در مورد خیال ذهن تقریبن داره آرامش رو تجربه می کنه. این و مطمئن نیستم ولی فکر کنم اون نیم ساعت عذاب آور صرف جمع کردن موضوع بشه و حواشی و گسیختیگی هاش رو کنار بزنه تا به موضوع به صورت خام برسه و بعدش همه چی یه کمی راحت تر می شه اونوقت می شه به موضوع راحت تر فکر کرد.

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...