۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

جوراب شلواری پشمی سیاه

یه صدای بلند داره میاد خیلی ی بلند، اوووووووووووو....وووو..وو، قطع شد. ش ش ش!  توش خالی شده، یعنی پر از حفره شده برای همینم یکم طول می کشه تا به کار بیفته، حفرش انقدر عمیق هست که راحت بتونی دستت و بکنی توش،آآآآآآآآه ه آی ی،آروم تر،آروم مگه نمی بینی این زیر هیچی نیست ، من دارم رو هیچجا راه می رم ، قدم هام و می شمرم با یه جوراب شلواری سیاه پشمی که گرمت نمی کنه ولی می تونی پاهات و ببینی و که می ره بالا ، بعدش دوباره میاد پایین.  محکمتر، محکمتر فشار بده، فشار بده ، دارم میمیرم از درد فشار بده، بذار احساس کنم ، باید بتونم بجز پاهایی که جوراب شلواری سیاه داره چیزای دیگه رو هم حس کنم، اگه فقط چند بار دیگه بتونی بیای، بیا می خوام بشمرم ، تو حفره ها خالی ِ خالی بیا توش بیا زود باش، بذار  پاهام و که جوراب شلواری پشمی سیاه داره بذارم رو زمین، می خوام کف آسفالت خیابون باهاشون راه برم.

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...