تو یه پست داری زمان یه رفتنی، ایتالیلا. حالا خودت داری میری. تو یه موزیک داری که اگه قبلن ریتمش تو مغزم زمزمه میشد حالا نمیشه. ولی ساعتش مال حدود 2 بعد نیمه شب . دیشب فهمیدم مستی هم روش داره. اگه بری که داری میری دو سال تموم با تو تموم میشن. یه بخشیش مرد یه بخشیش رو هم تو با رفتنت میکشی. گریه کردن برای رفتن کسی که هیچوقت نیست کارعجیبیه. شما دو تا تو هم گره خورده بودین. ولی اون موزیک وجود داره. اون مستی وجود داره. و میدون تجریش هم وجود داره تنها چیزی که باقی می مونه، ولی خالی باقی میمونه.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
...خوب بذار ببینیم اینجا کی به کی، البته باید یه چیزی رو بگم ،بچه هایی که میان اینجا هر روز یه عده بخصوصی نیستن شاید بعد از سه هفته من هنوز...
-
وقتی این اتفاق افتاد " رف " چهارده پونزده سال بیشتر نداشت. اولین بار جریان و آنیا برام تعریف کرد، وقتی تعریف می کرد اشک می ریخت...
-
هم زدن داده های مغزی. برهم زدن داده های مغزی. تا دیروقت دیر از صندوقچه بیرون کشین شاید راحت نباشه ولی سخت تر از اون آوردن شاهد بر سر صندوق...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر