وقت هایی، کلمات از داخل رگ ها و پوست سخت فشارمیارند برای بیرون اومدن. روی پوستت احساس درد میکنی. یه چیزی اون زیر داره حرکت می کنه به سمت بالا و فشار میاره تا پوست رو پاره کنه، بدترین قسمتش اینجاست که پوست ازهم باز نمیشه. حرکت، زیر پوست توی تمام نقاط بدن جلو میره. بیشترازهمه نقاط بدن دست ها تمایل به باز شدن از هم دارن. تراکم فشاراگه بتونه پوست روازهم باز بکنه انوقت کلمات همراه با خون لخته شده قبل ازهرجایی ازانگشت ها فوران میکنن. استخونهای فلانکس و کارپ متصل به مچ هر آنی ممکنه از شدت فشار خروج لخته های خون و کلمات منفجر بشن، ولی نمیشن فقط درد میگرن، دردش درست مثل وقتایی که مورفین داره از خون خارج میشه و روی استخونها رد می اندازه.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر