راستش رو بگم اول که شنیدم فقط برفک تلویزیون بود. بعدش شبیه به یک نمودار سینوسی حس و حالم بالا پایین می رفت تا اینکه نمیدونم کی انتهای نمودار وارد آب شد و من دیگه هیچ حسی نداشتم. امروز صبح که داشتم میومدم و مغزم رو مرور می کردم یکدفعه متوجه شدم اون تصویر، کنده شده و شبیه به یک جرم آسمانی تو فضا معلقه و بر اثر اثابت با اجرام دیگه دور و دورتر میشه. نمودار سینوسی اما کنش های جالبی بود. خاصیت خبرهای غیر منتظره اینه که نمی ذاره تو بالای گود بمونی و پرتابت می کنه وسط زمین و اون وسط، تو هرچقدر هم بخوای منطقی رفتار کنی ! هیجان امانت نمی ده. حاکم، محکوم، متهم، اتهام، قادر، مقدور، فاعل، مفعول بعدش دوباره برفک. ففففففففففففففففف ششششششش فففففففففف
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر