۱۳۹۴ خرداد ۳۰, شنبه

دریل

رسیدم خونه، صدای دیوونه کننده دریل بلند بود. گفتند ساعتی که این صدا قطع نمی شه. وارد اتاقم که شدم دیدم نقطه عطف صدا اتاق منه. دیگه نفهمیدم چی شد فقط بدو بدو رفتم طبقه بالا ساختمون، انقدر جیغ کشیدم، انقدر داد زدم که نفسم بالا نمی اومد، تمام بدنم می لرزید. باورم نمی شد دارم چیکار می کنم. حتا یادم نمیاد آخرین باری که اینطوری جیغ کشیدم و داد زدم کی بوده. بساتشون رو جمع کردند. برگشتم تو اتاقم، اونا دریل رو قطع کرده بودند. من از درون منهدم شده بودم. بغض داشتم ولی توان گریه کردن نداشتم. دلم می خواست با یکی حرف بزنم، کسی برای حرف زدن وجود نداشت. همه همسایه ها ریخته بودن بیرون از صدای جیغ من، نمی دونم چرا از صدای دریل نیومدن. بعضی صداها من رو به جنون می کشه. یادم اومد آخرین بار که اینجوری جیغ کشیدم کی بود، وقتی بود که نگهبان پارکینگ بیمارستان دی وقتی وایساده بودم و شیشه ام بالا بود و با مریم تلفن حرف می زدم شروع کرد به کوبیدن به شیشه که چرا اینجا وایسادی. اون روزم انقدر جیغ زدم سرو یارو اربده کشیدم تا پلیس اومد آرومم کرد و گفت خانوم چیزی نشده شما خودت رو عصبانی نکن، فقط آروم باش. یادمه مریمم ریده بود، تو این همه سال من و این شکلی ندیده بود. حتا یادم روسریم از سرم افتاده بود و پلیس تخم نمی کرد بگه خانم روسریت رو سرت کن. همسایه ها احتمالن می گن این چه آدم آرومی به نظر می اومد تو این سالها، چه آکله ای بود ما نمی دونستیم، به جهنم!، مگه وقتی آروم بودم گلی به سرم زدن که حالا قراره تاج گلشون رو پس بگیرن. همه این فکرا صدم ثانیه از مغزم می گذشت. فکر تو از پریروز دوباره امونم رو بریده. بدنم، پوستم حال خوبی نداره. تمام تلاشم رو می کنم بهش دست نزنم. اگه دوباره بخواد وارد اون خارشه عجیب بشه مطمئنن اینبار دیوونه میشم. شرایط روحیم وحشتناکه، وحشتناکه واقعی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...