دوباره من شبیه این کتک خورده ها از خواب بیدار شدم. یادم نیست دیشب خوابی دیدم یا نه، ولی یادم که آشفته خوابیدم.و یادم که یادم. دلم می خواد چهل و هشت ساعت بخوابم و بیدار نشم. این به هم پیچیدن قرار نیست تموم شه. من به هم می پیچم و به هم می پیچم و به هم می پیچم. و بعد مدتها طول می کشه تا از هم باز بشم. احساس عدم امنیت شدید می کنم نسبت به فضای اطرافم. وقتی اینجوری میشم باید برم تو غا ر و دیگه بیرون نیام.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
...خوب بذار ببینیم اینجا کی به کی، البته باید یه چیزی رو بگم ،بچه هایی که میان اینجا هر روز یه عده بخصوصی نیستن شاید بعد از سه هفته من هنوز...
-
وقتی این اتفاق افتاد " رف " چهارده پونزده سال بیشتر نداشت. اولین بار جریان و آنیا برام تعریف کرد، وقتی تعریف می کرد اشک می ریخت...
-
هم زدن داده های مغزی. برهم زدن داده های مغزی. تا دیروقت دیر از صندوقچه بیرون کشین شاید راحت نباشه ولی سخت تر از اون آوردن شاهد بر سر صندوق...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر