قاب بلند شیشه ای با حصاری از چوب رو به من بود. فرسنگ ها جلوتر در آن سوی کوه ها خواب ِ آن کفشها به حقیقت بدل می شد. خاک زیر و رو شده بود و چیزی بیرون نیامده بود. دفن سالیان همه چیز را پوشانده بود، گفته بودم که زیر خاک چیزی وجود ندارد. گفته بودم که مردگان هرگز از خاک بر نخواهند خواست. اگر چیزی بود همینجا در میان دروغ های دفن نشده بود.
۱۳۹۴ اردیبهشت ۴, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
-
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
همه جای زمین پر از داس های بی دسته بود، پر از هلال های ماهی که فرو ریخته بودند، هلال های ماه به وقت خسوف که به رنگ سرخ در آمده بودند. ارتف...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر