خیلی سال پیش نمی دونم شاید بیست سال، یه چیزی خونده بودم که یه جمله اش صبح امروز تو مغزم داشت زنگ می زد... . یادم نمی اومد دقیق از کی بود. جمله هه یه همچین چیزی بود: "ما نیز زمانی مردمانی بودیم همچون شمایان ولی اکنون مشتی خاکیم..." . نمی دونم چرا، فکر کردم ممکنه مال رومن رولان باشه، تو گوگل سرچ کردم رومن رولان یه صفحه باز شد و اولین جمله ای که تو این صفحه بود نشست بهم؛ "حرف نزدن دلهره ای بود و حرف زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر". عجیب همون چیزی بود که باید می بود.
۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
...خوب بذار ببینیم اینجا کی به کی، البته باید یه چیزی رو بگم ،بچه هایی که میان اینجا هر روز یه عده بخصوصی نیستن شاید بعد از سه هفته من هنوز...
-
وقتی این اتفاق افتاد " رف " چهارده پونزده سال بیشتر نداشت. اولین بار جریان و آنیا برام تعریف کرد، وقتی تعریف می کرد اشک می ریخت...
-
هم زدن داده های مغزی. برهم زدن داده های مغزی. تا دیروقت دیر از صندوقچه بیرون کشین شاید راحت نباشه ولی سخت تر از اون آوردن شاهد بر سر صندوق...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر