لوکیشن خارجی؛ بازار تهران. ظهر عاشورا. پستوهای بی سقف. مادرم. خانمی همراه من و مادرم. احتمالا مادر الی. اگر مادر الی بوده باشه خیلی پیر شده. خانواده گوهرتاج. سال 1383 شمسی. پسری با قد کوتاه و عینک رفلکتور ریبن. همهمیه جابجایی از این در به در های دیگه. حدودا سال 1365 شمسی، خیابان پنجم نیروهوایی. پخش کردن غذاهایی که بوشون رو متوجه نمیشم. حرکت تو پستوها. مادرم. میشه یه لحظه صبر کنی. لبخند. جواب لبخند. هوا تو ظهر عاشورا روشنه. پاییز روشن پیش از حرکت دوار.
۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
-
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
همه جای زمین پر از داس های بی دسته بود، پر از هلال های ماهی که فرو ریخته بودند، هلال های ماه به وقت خسوف که به رنگ سرخ در آمده بودند. ارتف...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر