۱۳۹۴ دی ۱۲, شنبه

آهن صیقلی شده

 سوز صبح سرد روی آهن صیقلی شده سرما را تا انتهای تیرمی بره و بعد هم منعکس می کنه. زمان به عقب بر می گرده و ما تصویر شنبه هفته گذشته ساعت 9:45 دقیقه شب رو می بینیم. راه پله های تاریک. نور شمع و صدای قهقهه. با زنی مو بلوند دست می دم و دستهای من رو فشار میده. چند ثانیه بعد، ما یک روز باهم اختلاف داشتیم. سقف کوتاه، دیوارهای منقش. تلفیق بخار آب جوش، بوی سرکه و گربه سفید زیر صندلی انتهایی. جملات آغاز میشن. من دارم دنبال یه جمله ای می گردم. نقطه. من جمله ام رو نمی شنوم. من جمله ام هستم، معلومه که نباید بشنوم. باید هرچه زودتر جمله ام رو می نوشتم. امشب. پرمی کشه دلم. آرام. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...