درب خونه رو باز کردم چشمام رو بستم و شروع کردم به راه رفتن. با چشمان باز و بسته. شلوغ می کردم و جیغ می کشیدم. جیغ کشیدن آرومم کرده بود و همین لحظه که نوشتمش فهمیدم این جیغ ها حنجره ام رو باز کرده بود. حالا حرف می زدم و می خندیدم و جیغ می کشیدم. برنامه های کوتاه مدت می نوشتم و به رضایت فکر می کردم. آهسته عضلاتم رو از هم باز می کردم و تصوراتم رو تصویر می کردم. خلسه تصاویر هنوز برایم زیباترین تصاویر بود حتا اگر تمام رنگهای عالم را روی صورتم می کشیدم. وقتش بود که صدا و تصویر رو هماهنگ کنم. باید صداهایی که نشینیده بودم رو بیرون می کشیدم.
۱۳۹۴ دی ۹, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر