هه ورامان. این اسم رو که می شنوم روحم پر می کشه، عاشق میشم. نمی دونم این عشق از کجا میاد. از ته یه نگاه تو یه ناکجا. که من بمیرم، تکرار می کنم، تو هر لحظه تکرارش می کنم. احساس کردم همه اون چیزی رو که با همه وجود می خواستم. می دیدم، هی میدیدم و باز میدیدم و این دیدن قطع نمی شد. نفسم بند میاد. یه نگاهی که توش یه حسی هست که انقدر می برت. می ترسی، راستش می ترسم. همه اش رو می خوام همه اش رو با هم می خوام. نگاه رو می خوام که نشسته روی همه آرزوها. بارون میاد، نگاه هست. تو میای. اون نگاهه که توش دایره دایره است. هه ورامان
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر