۱۳۹۴ دی ۱۴, دوشنبه

هه ورامان

هه ورامان. این اسم رو که می شنوم روحم پر می کشه، عاشق میشم. نمی دونم این عشق از کجا میاد. از ته یه نگاه تو یه ناکجا. که من بمیرم، تکرار می کنم، تو هر لحظه تکرارش می کنم. احساس کردم همه اون چیزی رو که با همه وجود می خواستم. می دیدم، هی میدیدم و باز میدیدم و این دیدن قطع نمی شد. نفسم بند میاد. یه نگاهی که توش یه حسی هست که انقدر می برت. می ترسی، راستش می ترسم. همه اش رو می خوام همه اش رو با هم می خوام. نگاه رو می خوام که نشسته روی همه آرزوها. بارون میاد، نگاه هست. تو میای. اون نگاهه که توش دایره دایره است. هه ورامان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...