۱۳۹۵ بهمن ۳۰, شنبه

همه فکر نکنن مافیایی بعد بکشنت

فک کنم بهترین راه این باشه که شروع کنم، بلکه این ماجرا از توی ذهنم بیرون بیاد. خب؛ لوکیشن داخلی کانتر آشپزخانه ی میلاد. سلام تو دوست دختر داری؟ چند ثانیه سکوت بعدش، نامزد داری؟ فقط یک ثانیه سکوت، زن داری؟( با صدای بلندتر و متعجب تر)، دوست پسر داری ی ی؟؟؟ صدای قهقهه بلند میشه. میلاد از اونور میگه خانم شما چرا انقدر هاری؟ منم جواب میدم میلاد به خدا هار نیستم ولی هرجور که فکر میکنم میبینم ازاین پسر خوشم اومده. حالا داری یا نداری؟. رضا مردد که جواب راست بگه یا اصن جواب نده یا نمیدونم، به هرحال انتظار شنیدن همچین چیزی رو علل اصول نداشته، راستش و بگم منم نداشتم. بعضی وقتا بعضی چیزا همینجوری خودشون میریزن میان بیرون. به رضا میگم خب رضا داری یا نداری؟!. آخرشم معلوم نمیشه ولی دیگه من سر صحبت رو با رضا باز کردم از اینور اونورو چیزای مختلف ازش میپرسم همش میخوام یه سوژه ای پیدا کنم که درموردش با رضا حرف بزنم. یاد خیلی قدیما می افتم. وقتایی که میخواستم با یکی ارتباط بگیرم، بعدشم یاد بازی مافیای پریشب افتادم و اینکه رفتارم چقدر عوض شده بود و من واقعن نمیدونستم رفتار درست چیه؟!! واقعن فهمیدنش کار مشکلیه. هسست، .واقعن هست. از اون سخت تر اولین باری که مافیا میشی، زمان کوتاه و خب نمیدونی باید چه رفتاری کنی، دفع کنی یا دفاع، سکوت کنی یا بری تو دل ماجرا. به نظرم حتمن لازم هست که چندین دور بچرخه تا تو دقیقن بتونی رفتار خودت رو آنالایز کنی که وقتی مافیا شدی لو نری، یا وقتی مافیا نشدی همه فکر نکنن مافیایی بعد بکشنت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...