هیچ وقت شعر نمی خواندم تا سرو کله تو پیدا شد. شعر خوندن وقتی یک نفر ازت میخواد که براش شعر بخونی معنا پیدا میکنه، اصن فک کنم فقط درهمین یک صورت معنا پیدا میکنه. بیشتر شعر خوانی هام همزمان میشد با پیچ یادگار شمال. بیشترین شعرهایی که برات خوندم از اون زن شاعرعرب بود. مدت زمان زیادی طول نکشید. ولی حتا، حتا اگر دروغ میگفتی، قشنگ دروغ میگفتی. قشنگ ترین دروغی که بهم گفتی رو هیچ وقت یادم نمیره. من، من پر شدم و بعد رفتی.
۱۳۹۵ آذر ۱۹, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
-
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
همه جای زمین پر از داس های بی دسته بود، پر از هلال های ماهی که فرو ریخته بودند، هلال های ماه به وقت خسوف که به رنگ سرخ در آمده بودند. ارتف...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر