۱۳۹۴ اسفند ۲۴, دوشنبه

آهسته میشوم

آهسته. آهسته میشوم. به خاک می روم و بر گماشته های خود صحه بر می دارم. به عمری که قرار بود برود. به عشقی که قرار بود بشود. به راه های دنباله دار. گماشته هایی که نوشته می شوند، نوشته هایی که گماشته می شوند. سفید باید می پوشیدم. با گل های درشت. در بزرگ راه ها گم میشدم اما هیچ خیابانی دهن باز نمی کرد برای بلعیدن سنگینی سایش قاب مستطیل شکل عکس دار. چنگ می زدم و خیره بودم. .زیباترین صدایی که شنیده بودم. تصاویری بود که با صدا به خاطر می آوردم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...