یه باد خیلی سردی داره میاد که لحظه به لحظه شدیدتر می شه، موهام و کاپشنم در جهت حرکت باد دارن می رن و من دو دستی لبه ی کاپشنم رو نگه داشتم که باد با خودش نبرتش. تو این خیابونی که من دارم راه می رم هیچ آدمی رفت و آمد نمی کنه، بیشتر ماشین ها اند که از کنارم رد میشن و اکثرشون هم شیشه هاشون بالاست آخه هوا خیلی سرد. پاچه های شلوارم به اندازه یک سانت با کفشم که رو باز فاصله دارند و چون جوراب پام نیست سرما از این پایین می کشه میاد بالا. تخته شاستی رو می کنم زیر کاپشنم که کاغذام خیس نشن، هرچند گوشه های کاغذ رویی یا خیس خیس شدن. کاپشنم سفید. تو کفشام پر از آب شدن، وقتی کفشام پرازآب می شن توی راهرو ساکت که قدم بردارم شالاپ شالاپ صدا می دن. راهروهای ساکت همشون سردن، اگه کونت رو بذاری کف زمینشون کونت یخ می کنه. پایین این خیابون میدون ملت، وقتی تو بیداری با ماشین از توش رد می شدم شیبش انقدر زیاد نبود. کف کفشام صافن، احتمالش هست که بخورم زمین و همه کاغذ هام پخش شن وسط خیابون و خیس آب شن، درشون میارم که آب توش روخالی کنم. کفشام و که درمیارم بارون بند میاد. یه خانمی می زنه روی شونه ام و یه آدرس و نشونم می ده که بهش بگم کجاست، سرم و می گیرم بالا نگاش می کنم، ای وای مری پاپینز.
۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
اصلن بدم نمیاد این وسط یه گریزی بزنم به یه اتفاق دور، خیلی وقت پیش از این من به طرز نمی دونم چیی... دنبال دردسر می گشتم یعنی یه جورایی دوس...
-
وقتی آهسته به اطرافم. وقتی آهسته تر به انتظارم. در ابتدا و انتهای پشت بام ایستاده بودم. به آسمانم. به کوچه. به شبها. صبح هم که نشود ما به ...
-
برای آنان که زجر می کشند و برای آنانی که زجر می کشند هیچ زخمی عمیق تر از فرو رفتن در حفره های پایانی نیست هیچ زخمی عمیق تر از زخمهایی که ا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر