۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

گریه م می گیره، ولی یادم می ره که گریه کنم

گُرو...م گُرو...م، تَ َ َ َ َ َق. ساختمون داره می لرزه، من بی صدا نشستم گوشه پله. روی تخت ماساژ، سین ِ صد ودو، دراز کشیدم، نحصدوهفده تا تجاری، کد دو، خالی مسکونی. اینکه قسمت سرِ این تخت ماساژ یه کمی بر آمده است برام خوشایند نیست. اتوبان یادگار، تو ماشینم، نگاهم رو تک تک ساختمونا می چرخه، به سلامتی. میدون انقلاب، خیابون 16 آذر، خیابون فرصت، نصرت،دکتر غریب،بمب بست پیرنیا،نه نه، بن نه بمب،اسکندری، صهبا، بینا این کبریت خالی ِ. 11/11/2011 ساعت 11:11، خوش گذشت. ببخشید من برای کلینیک پی تی دیر رسیدم،حیاط بیمارستان، دستور قبل. هیچ اسمی یادم نموند، هرصل. دیشبم یه دفعه ای خوابم برد. اتوبان و به بالا می رم هوا تمیز و سرد ِ، جلوم و می بینم. گریه م می گیره، ولی یادم می ره که گریه کنم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...