خواب دیدم که دارم می نویسم. پیچ در پیچ. من دارم آهسته از میون پیچ ها رد می شم. ساعت رو نمی بینم. پله پله تا طبقه ی آخر، حالا پایین. خواب دیدم سردم ِ. امروز هوا رفت تو بدنم، یادم رفت هوای تو سرنگ رو خالی کنم. پای چپم دیگه لنگ نمی زنه. زیر دوش آب داغ، هنوز نشستم. چه غدای چربی بود. صدای چرخ ماشینا رو زمین خیس میاد، بارون اومده، هنوز داره میاد. صبح که بشه من سوار اتوبوس می شم، شاید دیگه بعدن هیچ وقت سوار اتوبوس نشم. تمام درها. پاشو پاشو بساتتو جم کن. دلم برای شما ها می سوزه که اینجوری ولو شدید تو خیابونا از این کوچه به اون کوچه. شما مادرت هندی؟. چه کیک لاک پشت زشتی. واسه خودت اسپند دود کن. لباسام کثیفن، همشون، بوی خیابون میدن.
۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از همون اول اولش
احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...
-
...خوب بذار ببینیم اینجا کی به کی، البته باید یه چیزی رو بگم ،بچه هایی که میان اینجا هر روز یه عده بخصوصی نیستن شاید بعد از سه هفته من هنوز...
-
وقتی این اتفاق افتاد " رف " چهارده پونزده سال بیشتر نداشت. اولین بار جریان و آنیا برام تعریف کرد، وقتی تعریف می کرد اشک می ریخت...
-
هم زدن داده های مغزی. برهم زدن داده های مغزی. تا دیروقت دیر از صندوقچه بیرون کشین شاید راحت نباشه ولی سخت تر از اون آوردن شاهد بر سر صندوق...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر