۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

آخ خ خ یک حالی داد

یه چیز خنده دار یه چیز هیجان انگیز یه حسی از سال های خیلی دور، حالا خیلی دور که می گم شاید ده سال پیش باشه ولی خیلی برام دورتر به نظر می رسید. آخ خ خ یک حالی داد. ازبه تماشا نشستن اون روزا سیر نمی شدم ، خنده دار ولی واقعن هیجان زده شده بودم یه بار دیگه برای یه تایم خیلی کوتاه حس های خیلی قدیمیم و احساس کردم خوبه دیگه. البته یه فرق اساسی که داشت این بود که نمی تونستم کامل واردش بشم ، همش فقط می تونستم تماشا چی باشم یه تماشا چی هیجان زده. چقدر بد که یه چیزایی که کاملن شخصی خودتم هست به مرور زمان نابود می شه وکلن یادت می ره که چه حالی می داد،همینه دیگه . رون وقتی فکر می کنم می خوای بری غمگین می شم.  تو می روی، من می روم، او هم می رود، زندگیم قبل از همه ی ما بنای رفتن و گذاشته.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...