۱۳۹۵ خرداد ۲۲, شنبه

ناخودآگاه جلوتر از من به پیش رفته بود

شیار شیار آسفالت کنده شده کف خیابون با دونه های ریز ماسه به استتار آسفالت. اولین قدم با چسبیدن کف کفش و جدا شدن کف از رویه و سوختن پاهای لخت بدون جوراب آغاز شد. عجیب بود که زاویه لنز بدون اینکه متوجه شده باشم هیچ فرقی با 30 سال پیش نکرده بود و من که فکر میکردم تنظیم زاویه لنز رو کاملن تحت کنترل دارم کاملن در اشتباه بودم و ناخودآگاه جلوتر از من به پیش رفته بود. پارچه های رنگی... رنگ روی رنگ، لیوان فروش گوشه خیابون و باد هیدروژن. و تو میخواستی برگردی. یادم میاد گفتی که من تمام تلاشم رو کردم. آدمها باید بتونن حرف بزنن. مهمه که بتونن حرف بزنن. مهمه که حرف بزنم، باید حرف بزنم. قورت دادن کلمات وقتی نمیشه حضمشون کرد خطرناکه. مثل نسیم تو تمام روزها هرچند برای مدت کوتاه، حضور داری. کنارت آهسته قدم میزنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همون اول اولش

احتمالا حق انتخاب کلمه احمقانه ای بود. من اینجا به دنیا اومده بودم، اینجا جایی بود که از همه ی جاهای دیگه دنیا خیلی بیشتر نمی تونستی چیزهایی...